معنی دس بکت - جستجوی لغت در جدول جو
دس بکت
از کار افتاده، وامانده
ادامه...
از کار افتاده، وامانده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر دم بخت
دم بخت
دَمِ بَخت
ویژگی دربارۀ دختری که به سن بلوغ رسیده و آمادۀ شوهر کردن باشد
ادامه...
ویژگی دربارۀ دختری که به سن بلوغ رسیده و آمادۀ شوهر کردن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر دم بخت
دم بخت
دختری که به سن بلوغ رسیده و موقع شوهر کردن او باشد
ادامه...
دختری که به سن بلوغ رسیده و موقع شوهر کردن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر دم بخت
دم بخت
((دَ مِ بَ))
دختری که زمان شوهر کردنش فرا رسیده
ادامه...
دختری که زمان شوهر کردنش فرا رسیده
فرهنگ فارسی معین
دم بوت
بی دم، دم کنده
ادامه...
بی دم، دم کنده
فرهنگ گویش مازندرانی
دس کم
دست کم حداقل
ادامه...
دست کم حداقل
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بن
دست بسته، از کار افتاده و ناتوان، دست بند زنانه، درگیر کار
ادامه...
دست بسته، از کار افتاده و ناتوان، دست بند زنانه، درگیر کار
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بی
صرف نظر کن، در گذر
ادامه...
صرف نظر کن، در گذر
فرهنگ گویش مازندرانی
دس تک
از فن های کشتی لوچو که انگشتان حریف را گرفته و با شدت می چرخانند
ادامه...
از فن های کشتی لوچو که انگشتان حریف را گرفته و با شدت می چرخانند
فرهنگ گویش مازندرانی
دل دکت
به دل افتاده –برات شده، یک در میان
ادامه...
به دل افتاده –برات شده، یک در میان
فرهنگ گویش مازندرانی
دکت بکت
از سر شانس و اقبال، زمین گیر شدن بر اثر بیماری ناگهانی –
ادامه...
از سر شانس و اقبال، زمین گیر شدن بر اثر بیماری ناگهانی –
فرهنگ گویش مازندرانی
دس دکتی
ناتوانی، بیماری، نیازمندی
ادامه...
ناتوانی، بیماری، نیازمندی
فرهنگ گویش مازندرانی
دس سفت
خسیس، فرومایه
ادامه...
خسیس، فرومایه
فرهنگ گویش مازندرانی
دس کتا
تهی دست
ادامه...
تهی دست
فرهنگ گویش مازندرانی
دس کتی
تنبک، نقاره
ادامه...
تنبک، نقاره
فرهنگ گویش مازندرانی
دس وکه
انعام، پاداش
ادامه...
انعام، پاداش
فرهنگ گویش مازندرانی
در دکت
نوعی نفرین
ادامه...
نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
دم دکت
وبال
ادامه...
وبال
فرهنگ گویش مازندرانی
در بکتن
نمایان شدن
ادامه...
نمایان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس بکت
پس افتاده
ادامه...
پس افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
دس باغ
باغ کوچک صیفی کاری، باغچه ی کوچک
ادامه...
باغ کوچک صیفی کاری، باغچه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بدس
دست به دست، یکی پس از دیگری
ادامه...
دست به دست، یکی پس از دیگری
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بسر
از شدت نگرانی وامانده شدن، از سر واشده، پر و لبریز شدن ظرف
ادامه...
از شدت نگرانی وامانده شدن، از سر واشده، پر و لبریز شدن ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بشکس
دست شکسته، نوعی نفرین
ادامه...
دست شکسته، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بوک
سوت زدن به کمک کف دو دست و دهان
ادامه...
سوت زدن به کمک کف دو دست و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
دس چکه
صدای دست زدن، کف زدن
ادامه...
صدای دست زدن، کف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چش بکت
از چشم افتاده، طرد شده
ادامه...
از چشم افتاده، طرد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
بم بکت
نوعی نفرین به دختران و زنان به معنی: ریشه ات قطع شود
ادامه...
نوعی نفرین به دختران و زنان به معنی: ریشه ات قطع شود
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
ریشه خشکیده، شکست خورده، نفرینی که بیشتر در مورد زنان و
ادامه...
ریشه خشکیده، شکست خورده، نفرینی که بیشتر در مورد زنان و
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بفت
دسته بافته
ادامه...
دسته بافته
فرهنگ گویش مازندرانی
دس کل
گردوی بزرگ و سنگین که از آن به عنوان تیله استفاده کنند
ادامه...
گردوی بزرگ و سنگین که از آن به عنوان تیله استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی